قصه این روزهای سینمای ما مثل هوای الوده شهرهایمان تب دار است حا روزی که هرچه بیشتر به ان توجه میشود اوضاع و احوال آن دردناک تر می شود سینمای قطب بازی و مافیای گری آری سینمای خانوادگی و خانوده سینمایی این شده قصه درد و اندوه ها همه اینها را بگذاریم کنار نگاه مسئولان به ظاهر فرهنگی درد افزون تر هم میشود نمی شود فهمید بررسی این بزرگروان در اثار هنرمندان به چه سان و به چه صورتی است گاهی در مقابل برخی از سوراخ تنگ سوزن هم می گذرند و گاهی از دریچه بزرگ دروازه هم رد نمی شوند و چه جالب تر انکه ملاکشان گاهی انقدر نامفهموم است که هیچکس نمی فهمد و نمی تواند بفهمد که آیا اثرش مشمول رد است یا تایید سوال اینجا است که مگر  نه انکه باید در جامعه ای که بر پایه حاکمیت قانون باشد همچیزش قانونی باشد و اینکه چهارچوب های رد یا تصویب مشخصی بر قرار باشد اما چه بگویم و چه بشنویم از این همه راه نرفته و رفته تاریک ، تاریک خانه های سینما .  می گویند شان جامعه در این است که از پرداختن وازه بی ادبانه پرهیز شود ولی آنچه نهایتا بیرون می اید پر است از الفاضی که دون شان جامعه هنری است و ایراد ها را به جاهای دیگری می گیرند که اصلا ایراد نیست . نظارت دستگاه های اجرایی سینمایی بیشتر جنبه اعمال سلیقه ای دارد تا نظارت کارشناسانه و مسئولانه فیلم های بی کیفیتی که در سینما ها و تلوزیون اینروزهای ایران ارائه می گردد و بزور و ضرب دستگاه های امنیتی و پلیسی می خواهند مردم بینوا را پای آن بنشانند تا مبادا مردم بروند سراغ رسانه های دیگر ولی این را نمی دانند راه و رسم رقابت در صنعت حذف فیزیکی رقیب و رقبا نیست مگر میشود بزور تا اخر مردم را پای فیلمهایی نشاند که ارزش دیدن ندارند در مقابل هجم عظیمی از اثار هنری با کیفیتی که از گوشه ای دیگر از دنیا می آید . شاید مشکل ما در این مفهوم ریشه ای تقسیم بندی ها باشد و اینکه خودمان برتر و بهتر از همه جای دنیا می بینیم و تافته جدا بافته ای تمام کشور .  در عرصه جهانی شدن امروزه دنیا اینگونه تارک از دنیا زیستن خطاست و اینکه خود را محصور و مبحوس افکار تنهایی خودمان بکنیم ناروا ترین ناروا ها است چه گونه می خواهیم در این عرصه گسترده فرهنگ و ادب و هنر که دایره وسیعی از هنر و علم و صنعت است با دیگران به رقابت به پردازیم با حذف فیزیکی و حتاکی و کردن و بی ارزش جلوه دادن آنها با قول و حرف در عمل چه آیا میشود این راه را تا پایان ادامه داد هرگز نمی شود در این سالهای طولانی راهی که رفته اید همین بوده و هوده و نتیجه اش این اوضاعی است که می بینید اگر این راه درست بود امروز اینگونه گرفتار و به تنگ نمی امدیم از اینهمه دشواری پس راه جای دیگری است بی راهه ها را پس باید زد .


ادامه دارد ......................