سرزمین هنر

artland media center

۲ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

چشم شیشه ای

چشم اماده بود و دکتر آنرا تو چشمخانه پسرک جاگذارد و گفت : باز کن ، چشمتو باز کن ، حالا ببند ، ببند حالا خوب شد . شد مثل اولش سپس رو کرد به پدر و مادر پسرک و گفت ببین چه اندازه اندازس ، مو لای پلکاش نمیره .

پسرک پنجساله بود و صاف رو یک چار پایه نزدیک میز دکتر وایساده بود پدر و مادرش پهلویش ایستاده بودند . پدر پشت سرش بود و رو به روی دکتر و کجکی به صورت بچه اش نگاه میکرد مادر آنطرف تر میان مطب ایستاده بود و پشت سر پسرش را میدید و پیش نیامد که ببیند « اندازه اندازش و مو لای پلاکاش نمیره » .

حالا دیگر شب بود و مادر و پسرک چشم شیشه ای و پدرش تو خانه دور یک میز نشسته بودند . کودک شیر خواره دیگری به پستان مادر چسبیده بود . سبیل سیاه و کلفت مرد به روی میزی پلاستیک خم مانده بود و نگاهش یک وری بصورت پسرک چشم شیشه ای خواب رفته بود .

علی جانم حالا چشات مث اولش شده مث چشمای ما شده پدر گفت و پاشد از روی طاقچه یک آیینه کوچک برداشت و برد پیش پسرک بچه زل زل تو اینه خیره ماند . چشم شیشه ای او بی حرکت و آب چکان ، پهلو آن چشم دیگر که درست بود . رو آیینه زل زد بعد ناگهان تو روی باباش خندید مادرک چشمانش نم نشست و به آنها نگاه میکرد و به گریبان خود ، به گونه کودک شیر خوارش خیره مانده بود .

باز صدای پدر بلند شد . مادر مگه نه ؟ مگه نه چشای عیلجان مث اولش شده . مادر تف لزج بیخ گلویش را قورت داد  و سرش را تکان داد و نور چراغ

از پشت بار اشک لرزیدن گرفت و و با صدای خفه ای گفت : آره مثه اولش شده . سپس شتابان بچه شیرخواره را زیر بغل زد و پاشد و اورا برد تو گهواره گوشه اطاق خواباند .

پدر راه افتاد و رفت پشت پنجره و تو حیاط نگاه کرد و مادر رفت پهلوی او تو حیاط نگاه کرد و حیاط را تاریک و خالی و سرد بود .  مرد سایه گرم زن را پشت سر خود حس کرد و با صدای اشک خراشیده ای گفت : من دیگه طاقت ندارم تنهاش نذار برو پیشش .


زن صداش لرزید و چشاش سیاهش رفت و نالید :

من دارم می افتم اگه میتونی تو برو پیشش و مرد برگشت و تو چهره زنش خیره ماند . گونه های او تر بود و چکه های اشک روی سبیلش زاله بسته بود . زن گفت : اگه اینجوری ببیندت دق میکنه اشکاتو پاک کن و خودش بعد هق هق اقتاد و سرش رو انداخت زیر و به پاهای برهنه خود نگاه کرد .

آهسته دست زن را گرفت و گفت : نکن . بیا بریم پیشش امشب از همیشه خوشحال تره ندیدی می خندید ؟

و چشمان خود را پاک کرد و مفش را بالا کشید . سینه و شانه های زن لرزید و گریه اش را قورت داد . هر دو پیش بچه رفتند و بالای سرش ایستادند و به او نگاه کردند .

پسرک آیینه را گذاشته بود روی میز و چشم شیشه ای خود را از چشمخانه بیرون کشیده بود و گذاشته بود رو آینه و کره پر سفیدی آن را با نی نی مرده اش رو آینه وق زده بود و چشم دیگرش را کجکی بالای آینه خم کرده بود و پر شگفت به آن خیره شده بود و چشمخانه سیاه و پوکش ، خالی رو چشم شیشه ای دهن کجی میکرد .



                         چشم شیشه ای - روز اول قبر

صادق چوبک

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

حال امروز ما

قصه این روزهای سینمای ما مثل هوای الوده شهرهایمان تب دار است حا روزی که هرچه بیشتر به ان توجه میشود اوضاع و احوال آن دردناک تر می شود سینمای قطب بازی و مافیای گری آری سینمای خانوادگی و خانوده سینمایی این شده قصه درد و اندوه ها همه اینها را بگذاریم کنار نگاه مسئولان به ظاهر فرهنگی درد افزون تر هم میشود نمی شود فهمید بررسی این بزرگروان در اثار هنرمندان به چه سان و به چه صورتی است گاهی در مقابل برخی از سوراخ تنگ سوزن هم می گذرند و گاهی از دریچه بزرگ دروازه هم رد نمی شوند و چه جالب تر انکه ملاکشان گاهی انقدر نامفهموم است که هیچکس نمی فهمد و نمی تواند بفهمد که آیا اثرش مشمول رد است یا تایید سوال اینجا است که مگر  نه انکه باید در جامعه ای که بر پایه حاکمیت قانون باشد همچیزش قانونی باشد و اینکه چهارچوب های رد یا تصویب مشخصی بر قرار باشد اما چه بگویم و چه بشنویم از این همه راه نرفته و رفته تاریک ، تاریک خانه های سینما .  می گویند شان جامعه در این است که از پرداختن وازه بی ادبانه پرهیز شود ولی آنچه نهایتا بیرون می اید پر است از الفاضی که دون شان جامعه هنری است و ایراد ها را به جاهای دیگری می گیرند که اصلا ایراد نیست . نظارت دستگاه های اجرایی سینمایی بیشتر جنبه اعمال سلیقه ای دارد تا نظارت کارشناسانه و مسئولانه فیلم های بی کیفیتی که در سینما ها و تلوزیون اینروزهای ایران ارائه می گردد و بزور و ضرب دستگاه های امنیتی و پلیسی می خواهند مردم بینوا را پای آن بنشانند تا مبادا مردم بروند سراغ رسانه های دیگر ولی این را نمی دانند راه و رسم رقابت در صنعت حذف فیزیکی رقیب و رقبا نیست مگر میشود بزور تا اخر مردم را پای فیلمهایی نشاند که ارزش دیدن ندارند در مقابل هجم عظیمی از اثار هنری با کیفیتی که از گوشه ای دیگر از دنیا می آید . شاید مشکل ما در این مفهوم ریشه ای تقسیم بندی ها باشد و اینکه خودمان برتر و بهتر از همه جای دنیا می بینیم و تافته جدا بافته ای تمام کشور .  در عرصه جهانی شدن امروزه دنیا اینگونه تارک از دنیا زیستن خطاست و اینکه خود را محصور و مبحوس افکار تنهایی خودمان بکنیم ناروا ترین ناروا ها است چه گونه می خواهیم در این عرصه گسترده فرهنگ و ادب و هنر که دایره وسیعی از هنر و علم و صنعت است با دیگران به رقابت به پردازیم با حذف فیزیکی و حتاکی و کردن و بی ارزش جلوه دادن آنها با قول و حرف در عمل چه آیا میشود این راه را تا پایان ادامه داد هرگز نمی شود در این سالهای طولانی راهی که رفته اید همین بوده و هوده و نتیجه اش این اوضاعی است که می بینید اگر این راه درست بود امروز اینگونه گرفتار و به تنگ نمی امدیم از اینهمه دشواری پس راه جای دیگری است بی راهه ها را پس باید زد .


ادامه دارد ......................

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰